کنایه از زه کمان. (آنندراج). مرادف چرم کمان و چرم گور. (از آنندراج). چله و زه کمان. چرم کمان: بمالید چاچی کمان را بدست بچرم گوزن اندرآورد شست. فردوسی. در دست شیرمردان هر ساعتی بپای چرم گوزن را بکشد تنگ استوار چو پای را بچرم گوزن اندر آورد از بیم چون گوزن شود شیر مرغزار. امیرمعزی (در تعریف شیر، از آنندراج). رجوع به چرم کمان و چرم گور شود
کنایه از زه کمان. (آنندراج). مرادف چرم کمان و چرم گور. (از آنندراج). چله و زه کمان. چرم کمان: بمالید چاچی کمان را بدست بچرم گوزن اندرآورد شست. فردوسی. در دست شیرمردان هر ساعتی بپای چرم گوزن را بکشد تنگ استوار چو پای را بچرم گوزن اندر آورد از بیم چون گوزن شود شیر مرغزار. امیرمعزی (در تعریف شیر، از آنندراج). رجوع به چرم کمان و چرم گور شود
کنایه از سوراخ سوزن است. (بهار عجم). سوراخ سوزن. چشمۀ سوزن. بعربی، سم الخیاط. کون سوزن (در اصطلاح عامه) : در این پیدا نهانی را چو دیدی برون رفت اشترت از چشم سوزن. ناصرخسرو. دید چون زخم کاری جگرم چشم سوزن به های های گریست. طالب آملی (از بهار عجم). رجوع به چشمۀ سوزن شود، کنایه از غایت تنگی. (برهان). جای تنگ و غایت تنگی. (ناظم الاطباء) ، کنایه از تنگ چشمی. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به چشمۀ سوزن شود
کنایه از سوراخ سوزن است. (بهار عجم). سوراخ سوزن. چشمۀ سوزن. بعربی، سم الخیاط. کون سوزن (در اصطلاح عامه) : در این پیدا نهانی را چو دیدی برون رفت اشترت از چشم سوزن. ناصرخسرو. دید چون زخم کاری جگرم چشم سوزن به های های گریست. طالب آملی (از بهار عجم). رجوع به چشمۀ سوزن شود، کنایه از غایت تنگی. (برهان). جای تنگ و غایت تنگی. (ناظم الاطباء) ، کنایه از تنگ چشمی. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به چشمۀ سوزن شود
کنایه از چله و زه کمان باشد. (برهان). بمعنی زه کمان است. (انجمن آرا) (آنندراج). مرادف چرم کمان و چرم گوزن. (از آنندراج). چله و زه کمان. (ناظم الاطباء) : چو بر شاخ آهو کشد چرم گور بدوزد سر مور برپای مور. نظامی (از آنندراج). رجوع به چرم کمان و چرم گوزن شود
کنایه از چله و زه کمان باشد. (برهان). بمعنی زه کمان است. (انجمن آرا) (آنندراج). مرادف چرم کمان و چرم گوزن. (از آنندراج). چله و زه کمان. (ناظم الاطباء) : چو بر شاخ آهو کشد چرم گور بدوزد سر مور برپای مور. نظامی (از آنندراج). رجوع به چرم کمان و چرم گوزن شود